۱۳۹۰ بهمن ۸, شنبه

دیدگاهای خمینی نسبت به دانشگاه و دانشجو در پاریس که بعد از وقوع انقلاب دروغ و تقیه از آب درآمد


به تاريخ ها توجه کنيد…
khomeyni1
khomeyni2
                                                                                                                 یعنی اون موقع ابله ترازاین آدم وجود داشت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
به اشتراک بگذارید:(کدنویسی این ابزارک)

Balatarin :: Donbaleh :: Azadegi :: Risheha :: Cloob :: Oyax :: Yahoo Buzz :: Reddit :: Digg :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Email To: :: Subscribe to Feed

۱۳۹۰ بهمن ۵, چهارشنبه

اشاره ئی به مصاحبه خانم فرنگیس محبی خبرنگار تلویزیون یورو نیوز فارسی با رضا پهلوی



شورای امنیت و رسیدگی به شکایت رضا پهلوی از رهبر ایران


امروز تلویزیون یورو نیوز  رسانه خبری رسمی  اتحادیه اروپا که به 10 زبان زنده دنیا از جمله فارسی  برنامه های خبری
خود را از کشور فرانسه بصورت 24 ساعته پخش میکند توسط خبرنگار خود فرنگیس محبی مصاحبه ئی را با رضا پهلوی بمناسبت ارسال شکایت ایشان از علی خامنه ئی رهبرجمهوری اسلامی بعنوان ارتکاب جنایت علیه بشریت به اعضای کشورهای عضو شورای امنیت سازمان ملل متحد انجام داده . 
ایشان پرسشهای مطرح شده از سوی خبرنگار یورو نیوزرا  که شاید برای اکثریت هم مینهان نیزدانستن پاسخ آنها مهم باشد بطور صریح و منطقی پاسخ داده اند .
شاهزاده  در جواب پرسش خبرنگار که شاید برای خیلی از هم میهنان  نیزدر این شکایتنامه مهم باشد و آن اینکه . با توجه به اینکه  جمهوری اسلامی جزو کشورهای امضاکننده  اساسنامه رم نمیباشد چگونه میتوان به قابل اجرا بودن این شکایت امیدوار بود میگویند بهمین خاطر این نامه به نمایندگان اعضای شورای امنیت ارسال شد که در صورت تصویب در این شورا آنها میتوانند آنرا به دادگاه کیفری بین المللی لاهه برای رسیگی ارجاع نمایند.  لینک کامل این گفتگو را برای آگاهی هم میهنان  در زیر این نوشتار بصورت شنیداری و نوشتاری   قرارداده ایم. به امید اینکه دنیا و بویژه نهادهای بین المللی به این صدای دادخواهی ملت ایران واکنش عملی نشان داده و به همه دیکتاتور های جهان ثابت نمایند که زمان پایمال کردن حقوق بشر در جهان امروز گذشته است . 

http://persian.euronews.net/2012/01/25/audio-web-interview/
به اشتراک بگذارید:(کدنویسی این ابزارک)

Balatarin :: Donbaleh :: Azadegi :: Risheha :: Cloob :: Oyax :: Yahoo Buzz :: Reddit :: Digg :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Email To: :: Subscribe to Feed

۱۳۹۰ بهمن ۴, سه‌شنبه

ققنــوس پـرنده فنا ناپذیر







ققنوس به زبان یونان باستان: Φοῖνιξ، به فارسی: ققنوس، به عربی: العنقاء و به انگلیسی: Phoenix یک پرندهٔ مقدس افسانه ای است که می‌تواند در اساطیر ایران، اساطیر یونان، اساطیر مصر، و اساطیر چین یافت شود. دربارهٔ این موجود افسانه‌ای گفته می‌شود که وی مرغی نادر و تنهاست و جفتی و زایشی ندارد.
اما هزار سال یکبار، بر توده‌ای بزرگ از هیزم بال می‌گشاید و آواز می‌خواند و چون از آواز خویش به وجد و اشتیاق آمد، به منقار خویش آتشی می‌افروزد و با سوختن در آتش تخمی از وی پدید می‌آید که بلافاصله آتش می‌گیرد و می‌سوزد و از خاکستر آن ققنوسی دیگر متولد می‌شود. ققنوس در اغلب فرهنگ‌ها، نماد جاودانگی و عمر دگربار تلقی شده‌است.اما برخی فرهنگ‌ها ویژگی‌های دیگر هم به او نسبت داده‌اند. از جمله در مورد او گفته شده: اشک ققنوس زخم را درمان می‌کند، ققنوس صدای دل نشینی دارد، موسیقی از آوای او پدید آمده‌است و…
گرچه ققنوس در اساطیر ملل آسیایی همچون چین و ایران جایگاه ویژه‌ای دارد، امّا برخی معتقدند که اسطورهٔ ققنوس از مصر باستان برخاسته، به یونان و روم رفته، و هم سو با باورهای مسیحیت شاخ و برگ بیشتری یافته‌است.
علامه دهخدا در توصیف ققنوس نوشته‌است: گویند ققنوس هزارسال عمر کند و چون هزار سال بگذرد و عمرش به آخر آید هیزم بسیار جمع سازد و بر بالای آن نشیند و سرودن آغاز کند و مست گردد و بال بر هم زند چنانکه آتشی از بال او بجهد و در هیزم افتد و خود با هیزم بسوزد و از خاکسترش بیضه ای پدید آید و او را جفت نمی‌باشد و موسیقی را از آواز او دریافته‌اند.
در فرهنگ اروپایی:
در فرهنگ انگلیسی زبان، ققنوس Phoenix پرنده‌ای است افسانه‌ای و بسیار زیبا و منحصر به فرد در نوع خود، که بنا بر افسانه‌ها ۵۰۰ یا ۶۰۰ سال در صحاری غرب عمر می‌کند، خود را بر تلی از خاشاک می‌سوزاند، و از خاکستر حاصل، خود او دگر بار با طراوت جوانی سر بر می‌آورد و دور دیگری از زندگی را آغاز می‌کند و می‌گذراند. ققنوس در فرهنگ اروپایی غالبا تمثیلی از فنا ناپذیری و حیات جاودان است.
طی هشت قرن قبل از میلاد مسیح، رویهم در نه مرجع از پرنده ققنوس نام برده شده که هشت مورد آن از طریق نقل قول مولفان بعدی به ما رسیده و فقط یک مورد اثر هردوت مورخ یونانی ۴۸۴ تا ۴۲۴ قبل از میلاد با شرح کامل محفوظ مانده‌است.یونانی دیگری به نام کلودیوس آلیانوس Claudius Aelianus مشهور به آلیان Aelian نیز، ۲۰۰ سال بعد از میلاد مسیح در مورد ققنوس نوشته‌است:
«ققنوس بدون کمک از علم حساب یا شمردن با انگشت، حساب ۵۰۰ سال را درست نگه می‌دارد زیرا او از طبیعتی که عقل کل است همه چیز را می‌آموزد. با آن که اطلاع در مورد ققنوس لازم به نظر می‌رسد معهذا گمان نمی‌رود در میان مصریان – شاید جز انگشت شماری از کشیشان – کسی بداند که ۵۰۰ سال چه وقت به سر می‌رسد، ولی دست کم ما باید بدانیم که مصر کجاست و هلیوپولیس که مقصد ققنوس است، در کجا قرار دارد و این پرنده پدرش را درون چه نوع تابوت می‌گذارد و در کجا دفن می‌کند.»
این مورخ، بر اساس متن انگلیسی، والد ققنوس را پدر می‌خواند ولی از ققنوس به صیغه خنثی (it) نام می‌برد. مولفان بعدی برای ققنوس غالبا از صیغه تأنیث استفاده کرده‌اند، اما از آن جا که این پرنده افسانه‌ای تک و منحصر به فرد بوده و زاد و ولد آن از جفتگیری ناشی نمی‌شده، بنا بر این بحث در مورد جنسیت آن چندان مهم به نظر نمی‌رسیده‌است.
مورخی رومی به نام پوبلیوس اوویدیوس ناسو، مشهور به اووید، نخستین رومی است که دربارهٔ ققنوس به زبان لاتین مطلب نوشته‌است، در نوشتهٔ او آمده‌است:
«چه بسیار مخلوقاتی که امروزه بر روی زمین راه می‌روند، امّا در ابتدا به شکل دیگری بوده‌اند. فقط یک موجود هست که تا ابد همان طوری که از نخست بوده، باقی خواهد ماند، یعنی طی سالیان مدید، بی آن که تغییری کرده باشد، باقی می‌ماند و سرانجام نیز، پس از نابودی، دگربار به همان شکل اولیهٔ خویش متولد می‌شود.









این پرنده، پرنده‌ای است که آشوری‌ها یا به تعبیر برخی منابع احتمالا سوری‌ها یا فنیقی‌ها آن را ققنوس می‌نامند. این پرنده، دانه و علف معمولی نمی‌خورد، ولی از عصارهٔ میوه‌ها و از ادویه خوشبوی کمیاب می‌خورد. وقتی ۵۰۰ ساله شد، بر بالای نخل بلندی آشیان می‌سازد و با چنگالش از مرغوب‌ترین مواد، از پوست درخت گرفته تا دارچین و دیگر ادویه و صمغ برای خود بستری می‌سازد و بعد می‌میرد و روحش با دود و بخار معطر به دوردست سفر می‌کند، و داستان چنین ادامه می‌یابد که سپس از سینه بدن بی جان او ققنوس کوچکی سر بر می‌کشد تا آن طور که می‌گویند ۵۰۰ سال دیگر زندگی کند و در آن زمان که پس از سن و سالی شهامت لازم را پیدا کرد تخت و آشیانش را که مدفن پدرش هست بر فراز نخلی رفیع به حرکت در می‌آورد و سفر به شهر آفتاب را شروع می‌کند، همان جایی که در معبد آفتاب آشیان ققنوس خوش می‌درخشد.»
از مجموع آنچه در فرهنگ اروپایی پیرامون ققنوس آمده‌است، می‌توان دو روایت کلی در مورد ققنوس ارائه داد:
اول اینکه ققنوس از بدن بی جان پدرش به وجود می‌آید و جسد پدرش را به شهر هلیوپولیس می‌برد و در قربانگاه معبد آفتاب می‌سوزاند. و روایت دیگر اینکه ققنوس در تلی از چوب و خاشاک خوشبو آتش می‌افکند، بال می‌زند و شعله می‌افروزد، خود در آتش می‌سوزد و از خاکسترش ققنوسی دیگر زاده می‌شود.
پس بطور خلاصه می‌توان در مورد این اسطوره در فرهنگ اروپایی گفت: «ققنوس در آتش می‌سوزد و دیگر بار از خاکستر خود زاده می‌شود». در همین ارتباط در زبان انگلیسی مثلی بدین مضمون رایج است که: «هر آتشی ممکن است ققنوسی در بر داشته باشد»
در مصر باستان:
طی نخستین قرن میلادی، روی هم ۲۱ بار توسط ده مولف از ققنوس یاد شده‌است. از مجموع این منابع چنین بر می‌آید که خاستگاه اسطوره ققنوس تمدن قدیم مصر بوده و بعدها به ترتیب در تمدن‌های یونانی، رومی و مسیحی درباره آن سخن گفته‌اند. در میان مصریان، اسطوره ققنوس در اصل اسطوره خورشید بوده که بعد از هر شب دگر بار در سحرگاه طلوع می‌کند و نام شهر هلیوپولیس در نوشته هردوت نیز باید در همین ارتباط باشد.
مصریان ققنوس را پرنده مقدسی می‌دانند که بسیار نادر است. به روایت مردم شهر هلیوپولیس، ققنوس هر ۵۰۰ سال یک بار آن هم پس از مرگ ققنوس قبلی در مصر ظاهر می‌شود. از این پرنده تنها برخی تصاویر موجود است و آن طور که از شکل واندازهٔ او در این تصاویر بر می‌آید، بال و پرش بخشی قرمز و بخشی زرد طلایی است و اندازه و شکل عمومی آن مانند عقاب است.
داستانی عجیب هم از کار این پرنده گفته می‌شود و آن این که این پرنده جسد پدر خود را، که با نوعی صمغ گیاهی خوشبو اندود شده، همهٔ راه از سرزمین عرب تا معبد آفتاب با خود می‌آورد و آن را در آن جا دفن می‌نماید. می‌گویند برای آوردن جسد ابتدا گلوله‌ای آن قدر بزرگ که بتواند آن را حمل نماید از جنس آن صمغ گیاهی می‌سازد، بعد توی آن را خالی می‌کند و جسد را در آن می‌گذارد و دهانه آن را با صمغ تازه مسدود می‌کند و آن گاه گلوله را که درست همان وزن اولیه خود را پیدا کرده‌است، به مصر می‌آورد و در حالی که تمامی رویه گلوله از صمغ پوشانده شده آن را همان طور که گفته شد درون معبد آفتاب می‌گذارد.
در اساطیر ایران:









در اساطیر ایران، ققنوس یا ققنس، معرب کلمهٔ یونانی کوکنوس (Kuknos)، و همتای کلمهٔ هند و اروپایی و چینی فونیکس است و چنین می‌نماید که شکل آن ترتیب و برآیندی از قرقاول، مرغ چینی و آمیزهٔ آن با دیگر مرغان اسطوره ایست.
این مرغ در روایت‌های ایرانی نیز همچون روایت‌های هندواروپائی، مرغی نادر و تنهاست که او را جفتی نیست و در نتیجه از او زایشی نیز پدید نخواهد آمد. ققنوس هزار سال زندگی می‌کند و چون عمرش به پایان می‌رسد، توده‌ای بزرگ از هیزم فراهم می‌آورد و با نشستن بر آن توده چندان آواز می‌خواند که از آواز خود به وجد می‌آید و با بر هم زدن بال و به یاری منقار، آتشی می‌افروزد و با سوختن در آتش از وی بیضه ای(تخم مرغی) پدیدار می‌شود و بدینسان ققنوسی دیگر زاده می‌شود.
در این روایت ققنوس همتای قو در ادبیات اروپایی است که با آوازخوانی، زیست و زندگی خود را به پایان می‌برد. اساسا در ادبیات ایران نیز همچون ادبیات هندواروپایی، سوختن در رنج خویش و از خاکستر خود برآمدن و تولدی دیگر، راه به اسطورهٔ ققنوس دارند.
در اساطیر چین:
در فرهنگ اسطوره‌ای چین، ققنوس با نام فنگ هوانگ یا پرندهٔ سرخ شناخته می‌شود که از جنس آتش است و نماد تابستان و جنوب محسوب می‌شود که خشکسالی آفرین می‌باشد.به همین دلیل ققنوس دربردارندهٔ عنصر منفی و مادینگی جهان، یعنی یین است و نماد ملکه محسوب می‌شود. در برابر ققنوس، اژدها قرار می‌گیرد که همیشه در اساطیر چین نمایندهٔ خاقان به شمار می‌آید.
در اساطیر چین ققنوس در فواره‌ای از آب زلال تن می‌شوید و با گذشتن از بلندای کوه گون لون، هر شامگاه در غارهای دان Tan آرام می‌یابد. بر مبنای روایات چینی ققنوس کمتر تا سطح زمین پرواز می‌کند و هرگاه که چنین کند، همهٔ مرغان گرد او جمع می‌شوند. بر اساس روایت کویاجی دربارهٔ ققنوس، وی بر سطح زمین نمی‌نشیند، اما هرگاه که بر سطح زمین بنشیند بر یک پای می‌رقصد.
برخی احتمال داده‌اند که ققنوس چینی همتای شانگ شانگ یا مرغ باران در روایت کنفوسیوس باشد، حال آنکه شانگ شانگ یا مرغ باران، پرنده ایست که نماد یین محسوب می‌شود، اما ققنوس به طور معمول نماد یانگ تلقی شده‌است.
ققنوس در اساطیر چین، نماد شادمانی و خرسندی و نشانهٔ رضایت آسمان است. اژدها در این اساطیر روح باران و نماد خاقان است و ققنوس، نماد ملکه و جنوب و یاور کشاورزان است. در اساطیر چین پرنده سرخ یا ققنوس نماد جنوب و مورد نیایش بود. ققنوس بعدها جای خود را به قرقاول داد. این پرنده در نقش‌های برجای مانده دارای منقار خمیده، پنجهٔ بلند و تیز به شکل پرندگان شکاری بود و یاری دهندهٔ کشاورزان مزارع خشک جنوب به شمار می‌آمد.
در اساطیر چین ققنوس دیگری موسوم به چی سانگ یا ققنوس کوهساران نیز وجود دارد. این ققنوس، ققنوسی است که به روزگار دودمان جو نقشهٔ رودها را به یو پیشکش کرد.
به اشتراک بگذارید:(کدنویسی این ابزارک)

Balatarin :: Donbaleh :: Azadegi :: Risheha :: Cloob :: Oyax :: Yahoo Buzz :: Reddit :: Digg :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Email To: :: Subscribe to Feed

۱۳۹۰ بهمن ۲, یکشنبه

نامه سرگشاده به آقای محمد نوری زاد »» سحــر نیازی




به نام عدالت و راستی   
نامه خود را خطاب به شما می نویسم به شما آقای نوری زاد که بیشتر از ده ها نامه برای رهبر نوشتید و پدر خطابش کردید .حرف های گفتنی بسیار است. می دانم نامه ی مرا می خوانید و پاسخ نامه ی مرا خواهید داد چون خود شما در انتظار پاسخ نامه های خود هستید.
 در نامه هایتان از حق سخن گفتید، از آزادی گم شده. می دانم شکایت از ناعدالتی ها  کردید. می دانم برای انقلابی که از جان برایش مایه گذاشتید توقع دیگری داشتید و اما من.......
من چهار سال بعد از انقلاب پنجاه و هفت به دنیا آمدم ولی آتش خرمن انقلاب برای زندگی ما چیزی جز بدبختی نداشت. در بهبوحۀ انقلاب و نا بسامانی اوضاع اجتماع جز ضرر به کار و کاسبی پدرم که در کار واردات ماشین و فروش لاستیک بود نداشت. تمام مغازه از بین رفته بود و مردم تمام لاستیکهای پدرم را به آتش کشیده بودند. بعد از چند سال وقتی جنگ ایران و عراق شروع شد برای بیشتر مردم چیزی جز رکود اقتصادی،  یتیم شدن،  بی خانمانی،  خرابی و ویرانی نداشت. جنگی که هشت سال طول کشید .جنگی که برای پیروزی حق بر باطل شروع شد اما با شکست شعارها به پایان رسید. چه بسیار جوانان، پدران و مادرانی که کشته شدند و چه بسیار فرزندان که با خاطراتشان زنده هستند،  فقط با یادشان.
پدرم هیچ وقت نتوانست قد راست کند اما ضربۀ مهلک و کاری را قطع نامه 598 به زندگی ما وارد کرد. در پیری در سن 70 سالگی از پیش ما رفت، در انزوا و گوشه گیری، سرخورده، بیمار و از کار افتاده......باقی عمر را نتوانست از ضربۀ اقتصادی که دولت ایران و تبعات جنگ به او وارد کرد قد راست کند.
و اما من در سن بیست سالگی و پس از اتمام تحصیلات با مردی که ثمره ی همان خاطرات جنگ است ازدواج کردم. با مردی که در سن چهار سالگی پدرش را در جنگ ایران و عراق از دست داد و تمام عمر در حسرت پدر زندگی کرد. مردی که تمام عمر به اجبار و با تصمیم "از ما بهتران ها" در کلاس های دینی شرکت کرد که بویی از دین نبرده بودند بلکه تنها دشمنی و خشونت و نکبت را به فرزندان کشته شدگان جنگ آموزش می دادند تا برای روز مبادا به کارشان آیند. از حق وحقانییت،  آزادی و آزادگی برایشان سخن می گفتند اما انتظارشان از این فرزندان تنها سرسپردگی بی چون و چرا و اطاعت از رهبر بود، رهبری که نام پدر به او داده اند اما از دشمن در حق این ملت بیشتر بدی می کند.
من هم بعد از ازدواج در این مراسم به اجبار شرکت کردم . اما چیزی جز دروغ و ریا ندیدم و حاضر به ادامه فعالیت نشدم. همسرم هم نتوانست زور و جبر بر مردم را تحمل کند. همان مردمی که یک صدا انقلاب کرده و یک دولت چندین ده ساله را از هم پاشیده و به دولت آخوندی و مذهبی تقدیم کرده بودند. دولتی که در این سه دهه، از اعتماد مردم کمال سوءاستفاده را کرده و می کند. اما حالا، پس از انتخابات جعلی و ساختگی ریاست جمهوری، دولت تفنگ ها  را  به سوی مردم نشانه گرفته و ضربه باتوم را بر سر آنان فرود می آورد. مردم را می کشد،  به زندان می اندازد، و به جوانان وطن در زندان های کثیف کهریزک و اوین و رجاعی شهر تجاوز می کند. چه بسیار آزادیخواهاینی که زیر شکنجه های قرون وسطایی سرسپردگان رژیم جان دادند و چه بسیار مردمی که به بهانه های واهی "اقدام علیه امنیت ملی" اعدام شدند.
من و همسرم هر دو در تظاهرات های پس از انتخابات تقلبی ریاست جمهوری دروغگو شرکت کردیم. با وجود خطرات بسیاری که برای همسرم وجود داشت. از آن همه حسرت و عقده های جوانی دو فرهنگ و خانواده متفاوت با هم یکصدا شده بودیم. ولی متاسفانه پس از شناسایی مجبور به فرار شدیم.
من که هرگز حتی خیال دور شدن از خانواده ام، مادر سالخورده و خواهران مهربانم هم به سرم نمی آمد مجبور شدم با فرزند خردسال دو ساله ام  وطنم را برای زمانی نامعلوم به نقطه ای نامعلوم تر ترک کنم. شما رنج دوری از خانواده و عزیزان را درک می کنید که خود نیز هفته ها و ماهها از آنان دور بوده اید اما درد آوارگی و رنج در به دری را هم می شناسید؟ درد غربت، بی هویتی، بی ریشه گی، .......... درد تنهایی و بی کسی را هم درک می کنید؟ آیا هرگز از رنج فرزندان ایران در غربت نوشته اید؟ آیا بر این بی کسی و اضطراب دائمی اشکی ریخته اید؟

حدود دو سال است که از دامان میهن خود که آزادی و دموکراسی و عدالت را واژگانی غربی می داند به دامن کشوری گریخته ام که آوازۀ دموکراسی آن تمام دنیا را فرا گرفته. اما دریغ و درد که اینجا هم گوشی شنوا برای فریادها و ضجه های خود نیافتم. اینجا هم به خاطر مسائل پشت پرده و روابط اقتصادی که با دولت ایران دارند، به تقاضای پناهندگی ما پشت کرده اند و ندای حق طلبی های ما را نمی شنوند. همۀ گوش ها ناشنوا و چشم ها نابینایند. اما من فریاد می زنم. اینک صدای برابری طلب زنی از ایران که خسته نمی شود. برای شما می نویسم تا بدانید همصدا زیاد است. همراه زیاد است. با هر سنی، هر فرهنگی، هر زبان و مسلکی برای پیروزی عدالت بر ستم، پیروزی آزادی و آزادگی بر بندگی و سرسپردگی تلاش می کنیم.
فریادتان پرتوان و قلم تان پاینده باد.
  سحر نیازی
چهارم ژانویۀ 2012
به اشتراک بگذارید:(کدنویسی این ابزارک)

Balatarin :: Donbaleh :: Azadegi :: Risheha :: Cloob :: Oyax :: Yahoo Buzz :: Reddit :: Digg :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Email To: :: Subscribe to Feed

۱۳۹۰ بهمن ۱, شنبه

" شاهزاده رضا پهلوی" ارسال نامه رسمی ارتکاب جنایت علیه بشریت " سید علی خامنه ا ی" به شورای امنیت سازمان ملل متحد


در جهان تا نور خورشید است وماه
عشق ایرانی به نوروز است وشاه
شاهزاده رضا پهلوی
شکایت "شاهزاده رضا پهلوی" بر علیه "سید علی خامنه ای"



" شاهزاده رضا پهلوی" ارسال نامه رسمی ارتکاب جنایت علیه بشریت " سید علی خامنه ا ی" به شورای امنیت سازمان ملل متحد"رونوشت" دبیرکل سازمان ملل متحد
" شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد"


آدینه سی ام دی ماه 1390 خورشیدی



جنایت علیه بشریت در ایران



گزارش ارتکاب جنایت علیه بشریت در ایران بدستور آقای علی خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی ایران که به همراه این نامه ارسال می شود، متمرکز بر ارتکاب جنایت علیه بشریت بمنظور سرکوب مخالفتهای مردمی پس از تقلب در انتخاب مجدد محمود احمدی نژاد در ژوئن ۲۰۰۹ می باشد...


عالیجنابان

اعضای شورای امنیت سازمان ملل متحد


این نامه را خطاب به شما می نویسم تا شما را از اعمال دهشتناکی که بدستور آقای علی خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی ایران صورت گرفته آگاه نمایم. این اعمال، نقض مداوم و سیستماتیک حقوق بشر است و بر اساس ماده هفتم اساسنامه رم، به عنوان "جنایت علیه بشریت" قلمداد می شود. این اقدامات بر علیه تمام شهروندان ایرانی، از تمام طبقات اجتماعی، صورت گرفته که خواستار حقوق اساسی خود، که بر طبق اعلامیه جهانی حقوق بشر به رسمیت شناخته شده، بودند.


افزون بر موضوعات مرتبط با گزارش اخیر آقای احمد شهید – گزارشگر ویژه شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد در ارتباط با وضعیت حقوق بشر ایران-، شواهد کافی و محکمی موجود است که رژیم اسلامی با محروم کردن آقای میرحسین موسوی، خانم زهرا رهنورد و آقای مهدی کروبی، از حقوق اولیه شان، تمامی قوانین بین المللی مربوطه را نقض نموده است. هیچ یک از آنها از حقوق ابتدایی یک زندانی، همچون حق دفاع از خود و داشتن وکیل قانونی برخوردار نیستند.


در موج سرکوبی، که کل مردم ایران را در برمی گیرد، جمهوری اسلامی، روشهای بیرحمانه، غیرانسانی و اهانت آمیزی را علیه بسیاری از شهروندان ایرانی از جمله
:


بهنام ابراهیم زاده، بهمن احمدی عمویی، منصور اسانلو، رضا شهابی، احمد زیدآبادی، حسن اسدی زیدآبادی، عمادالدین باقی، آیت الله بروجردی، عماد بهاور، حسین پالانی، علی پورسلیمان، محمدرضا پورشجری، مصطفی تاج زاده، مجید توکلی، بهروز جاوید تهرانی، رضا جوشن، حمیدرضا خادم، مهدی خدایی، رضا خواجه ای، محمد داوری،ارژنگ داوودی، مجید دری، حسین رونقی ملکی، علیرضا سپاهی لائین، عیسی سحر خیز، قاسم شعله سعدی، کیوان صمیمی، حشمت الله طبرزدی، ابوالفضل عابدینی، جواد علیخانی،  سعد غلامحسین پور، عباس کاکایی، جواد لاری، فرشاد معروفی، محمدرضا مقیسه، حمید موذنی، عبدالله مومنی، بهاره هدایت، حجت الاسلام آرش هنرور، مهدی محمودیان، کشیش یوسف ندرخانی، علی جمالی، محسن امین زاده محسن میردامادی، فیض اله عرب سرخی، اسماعیل صحابه، عبداله رمضان زاده، مسعود باستانی، فرشاد قربان پور، داود سلیمانی، بهزاد نبوی، محسن صفایی فراهانی، شبنم مدد زاده، سعید متین پور، حسن فتحی، مهدی محمودیان، سعید ملک پور، آرش صادقی، فرشید فتحی، شاهین زینالی، آریا ارجمند، ساسان واهبی، علی ملیحی، محمد سیف، محمد جواد مظفر، هانیه فرشی، محمد صدیق کبودوند، علی اکبر عجمی، مهدیه گلرو، فرشته شیرازی، روناک صفارزاده، محبوبه کرمی، موسی ساکت، رضا ملک، سعید ماسوری، امیرخسرو دلیرثانی، زینب جلالیان، شیرکوه معارفی، فرح واضحان، سماء نورانی، مهوش ثابت، ضیا نبوی، فریبا کمال آبادی، جمال الدین خانجانی، عفیف نعیمی، سعید رضایی، بهروز توکلی، وحید تیزفهم، پرستو دوکوهکی، جواد امام، سعید جلالی فر، امیر خرم، فاطمه خردمند، علیرضا رجایی، حسین زرینی، سید علیرضا بهشتی شیرازی، فریدون سیدی راد، جلیل طاهری، محمدفرید طاهری قزوینی، محمد توسلی، سیامک قادری، ابوالفضل قدیانی، محسن محققی، محمدرضا معتمدیان و بسیاری دیگر از زندانیان سیاسی-عقیدتی، از گروه های مختلف مردم ایران که گرایش های دموکراتیک را نمایندگی می کنند به اجرا گذاشته و در حال حاضر بسیاری از آنها تحت ستم هستند.

نیروهای امنیتی و سرویسهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی، با استفاده از اتهام "اقدام علیه امنیت ملی" به توجیه بازداشت های خودسرانه پرداخته و تمامی شواهد و مستندات نقض جدی و سیستماتیک حقوق بشر که خود در آن دست داشته اند را نابود می سازند. بر این اساس وکلا و مدافعان حقوق بشر از انجام وظیفه خود در دفاع از موکلانشان باز داشته می شوند. آنها تهدید شده و تعدادی از آنها بازداشت و زندانی شده اند. نسرین ستوده، عبدالفتاح سلطانی، هنگامه شهیدی، محمد سیف زاده و کوهیار گودرزی به این دلایل تحت فشار هستند. تنها جرم آنها این است که خواستار رعایت حقوق بشر در مورد هموطنانشان هستند.


ایران به عنوان یکی از اعضای موسس سازمان ملل متحد، اعلامیه جهانی حقوق بشر را امضاء نموده تا تمایل خود در پیوستن به جامعه جهانی برای ایجاد صلح و درک متقابل میان مردم را ابراز نماید. با وجود این، رهبران جمهوری اسلامی، بخشی از نقض مداوم این ارزشهای جهانی هستند. اعمالی که آنها مرتکب می شوند یا دستور انجام آن را می دهند، شامل نقض جدی مفاد مندرج در این اعلامیه بویژه بندهای ۲، ۳، ۵، ۷ ، ۹، ۱۰، ۱۲، ۱۹ و بند ۲۰ پاراگراف اول و بند ۲۱.

تنها کاری که ما می توانیم انجام بدهیم این است که اسامی قربانیان را گزارش کنیم، شواهد مستند را تهیه نموده و دنیا را از وضعیت آنها آگاه نماییم. علاوه بر اسامی که ذکر کرده ایم، صد و حتی هزاران نفر هستند که در زندان بسر می برند، صدها، حتی هزاران نفر تحت تاثیر رفتارهای بیرحمانه، غیرانسانی و اهانت آمیز قرار گرفته اند. سکوت جامعه بین المللی در قبال وضعیت وخیم حقوق زندانیان سیاسی در ایران، می تواند منجر به تشدید سرکوب و تشویق جمهوری اسلامی به ادامه سیاست ترور بشود.


بر اساس قوانین مذهبی، قانون اســاسی جمهوری اسلامی تمام قدرت سیاسی، نظامی و اقتصادی را در اختیـار آقای علی خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی می گذارد، نهادی که بالاترین سلسله مراتب رژیم است. قدرتی که رهبر در اختیار دارد این امکان را به او می دهد که بدون هیچ محدودیتی، در تمام جنبه های زندگی عمومی و خصوصی مردم ایران دخالت نموده و آنرا کنترل نماید.


آقای علی خامنه ای بعنوان رهبر، ۶ عضو از ۱۲ عضو شورای نگهبان قانون اساسی را مستقیما تعیین می کند. این شورا بر اساس دستورالعمل رهبر افراد واجد شرایط را برای تصدی نهادهای سیاسی انتخاب می کند. عزل و نصب رئیس قوه قضائیه بر عهده رهبر است. رئیس قوه قضائیه سیاست کیفری که توسط رهبر تعیین می شود را اجرا می کند و ۶ عضو دیگر شورای نگهبان را مطابق با دستورات رهبر تعیین می کند.


رهبر همچنین فعالیت اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام، که وظیفه حفظ رژیم را بر عهده دارد و شامل ۶ عضو شورای نگهبان، رئیس جمهور، رئیس مجلس، رئیس قوه قضائیه و افراد دیگری که توسط او تعیین می شوند را کنترل می نماید. بعلاوه، رهبر فعالیت مجلس خبرگان که نمایندگانش توسط مردم انتخاب می شوند ولی در واقع کاندیداهایی هستند که می بایست درخواست های او که از طرف شورای نگهبان تفسیر می شود را برآورده سازند، کنترل می نماید. وظیفه این شورا توسعه دکترین سیاسی-مذهبی به منظور حفظ اقتدار روحانیت در کشور است. در نهایت رهبر مقامات ارشد نظامی، انتظامی، امامان جمعه و رئیس رادیو و تلویزیون ملی را انتخاب می کند. به این ترتیب، آقای علی خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی مسئول اصلی جنایات بوقوع پیوسته توسط جمهوری اسلامی است.


برای یک زمان طولانی جمهوری اسلامی توانسته بود که چهره واقعی خود بعنوان یک دیکتاتوری مطلقه را مخفی نگهدارد. با این حال از زمان تقلب در انتخاب مجدد محمود احمدی نژاد، مردم ایران سرکوب فزاینده و بی سابقه ای را تجربه کرده اند که بر اساس طرح در نظر گرفته و آماده شده از سوی بالاترین مقامات رژیم به اجرا گذاشته شد.
بنابراین، در جریان سرکوب اعتراضات مردمی پس از انتخابات سال ۲۰۰۹، نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی مرتکب جنایاتی علیه بشریت شده اند که در ماده هفتم اساسنامه رم تعریف شده، از جمله:


قتل
زندانی کردن
شکنجه و تجاوز به عنف
ناپدید شدن اجباری
اذیت و آزار گروه های مختلف به دلایل سیاسی، مذهبی و جنسیتی



این جنایات در یک مکان معین یا منطقه خاص به وقوع نپیوسته بلکه در سراسر کشور و علیه همه شهروندان ایرانی صورت گرفته که تنها جرمشان، درخواست انتخابات آزاد و احترام به رای مردم بود. بر اساس شواهد موجود، روشن است که این جنایات عمدی، علیه جمعیت غیرنظامی انجام شده و تصمیمات سیاسی اجرای آن از سوی بالاترین مقامات رژیم و در درجه اول توسط آقای علی خامنه ای گرفته شده است.


من، آقای علی خامنه ای را به عنوان مسئول اصلی تمام جنایاتی که علیه شهروندان ایران بوقوع پیوسته متهم می کنم. وقایعی که پس از انتخابات سال ۲۰۰۹ به وقوع پیوسته، با همه مصادیق جنایت علیه بشریت که در ماده هفتم اساسنامه رم تعریف شده مطابقت می کند.


من، روسای حکومت و دولتهای کشورهای عضو شورای امنیت سازمان ملل متحد را فرا می خوانم تا بر اساس ماده ۱۳ ب اساسنامه رم، این جنایات را به دادستان دادگاه جنایی بین المللی ارجاع دهند تا بتوانند در مورد ارتکاب جنایات توسط رهبران جمهوری اسلامی علیه شهروندان ایران تحقیق نمایند. من همچنین روسای حکومت و دولتهای کشورهای عضو شورای امنیت سازمان ملل متحد را فرا می خوانم تا با افزایش فشار قابل توجه بر رهبران جمهوری اسلامی، خواستار آزادی فوری و بدون قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی شوند. همانطور که جمهوری اسلامی از امضا کنندگان اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی است، جامعه جهانی باید رژیم ایران را به اجرای تعهدات بین المللی و برآورده ساختن حقوق اساسی مردم ایران، فرا بخواند.


ما بر این باور هستیم که چنین واکنشی در پاسخ به رفتار رژیم ایران علیه شهروندان خود، یک پیام قوی به رهبران جمهوری اسلامی خواهد فرستاد.


عالیجنابان



گزارش ارتکاب جنایت علیه بشریت در ایران بدستور آقای علی خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی ایران که به همراه این نامه ارسال می شود، متمرکز بر ارتکاب جنایت علیه بشریت بمنظور سرکوب مخالفتهای مردمی پس از تقلب در انتخاب مجدد محمود احمدی نژاد در ژوئن ۲۰۰۹ می باشد. با این حال از ۳۳ سال گذشته جمهوری اسلامی، سیاست و کارنامه سیاهی از ظلم و ستم علیه جوامع قومی و اقلیت های مذهبی که از خود بجا گذاشته است. ما قصد داریم شواهد و مستندات بدرفتاری و نقض حقوق اساسی این بخش از شهروندان ایرانی را در گزارش دیگری طبقه بندی و ارائه نماییم.


من، محترمانه از شما درخواست می نمایم که این موضوع مبرم و اساسی را به دادگاه جنایی بین المللی ارجاع نمایید. به شما اطمینان می دهم، مادامی که جمهوری اسلامی مجبور به احترام حقوق اساسی شهروندان ایرانی نشود، مشکلات ایجاد شده توسط این رژیم حل و فصل نخواهد شد.



رضا پهلوی


رونوشت:

-       دبیرکل سازمان ملل متحد

-       شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد



My Dear Compatriots and Freedom loving citizens of the World,


Today I am submitting the following report to the United Nations Security Council on crimes against humanity, ordered by Mr Ali Khamenei, Supreme Leader of the Islamic Republic, and carried out on the people of Iran. The focus of the attached “Report on Crimes Against Humanity Committed in Iran on the Orders of Mr. Ali Khamenei – Supreme Leader of the Islamic Republic of Iran” are the crimes against humanity committed to suppress popular dissent after Mahmoud Ahmadinejad’s fraudulent re-election in June 2009. The evidence in this report provides sufficient cause for the United Nations Security Council to take up this matter and refer it quickly to the Chief Prosecutor of the International Criminal Court in The Hague.  However, for the past thirty-three years, the Supreme Leaders of the Islamic Republic have had in place a policy and record of oppression against ethnic communities and religious minorities. I intend to file further supporting reports documenting the abuses of these Iranian citizens and will summarize these crimes in another report.


This attached report along with the cover letter is addressed to the following recipients:



The Right Honorable President Hu Jintao of the People's Republic of China
The Right Honorable President Nicolas Sarkozy of the French Republic
The Right Honorable President Dmitry Medvedev of Russia
The Right Honorable President Barack Obama of the United States
His Excellency Prime Minister David Cameron of the United Kingdom


His Majesty King Mohammed VI of Morocco
Her Excellency Chancellor Angela Merkel of Germany
His Excellency Prime Minister Pedro Passos Coelho of Portugal
His Excellency Prime Minister Manmohan Singh of India
The Right Honorable President Ilham Aliyev of Azerbaijan
The Right Honorable President Juan Manuel Santos Calderón of Colombia
The Right Honorable President Álvaro Colomof Guatemala
The Right Honorable President Asif Ali Zardari of Pakistan
The Right Honorable President Jacob Zuma of South Africa
The Right Honorable President Faure Gnassingbé of Togo



The Right Honorable Mark Lyall Grant, Permanent Representative of the United Kingdom to the United Nations
The Right Honorable Vitaly Churkin, Permanent Representative of Russia to the United Nations
The Right Honorable Wang Min, Permanent Representative of the People's Republic of China to the United Nations
The Right Honorable Susan Rice, Permanent Representative of the United States to the United Nations
The Right Honorable Gérard Araud, Permanent Representative of France to the United Nations
The Right Honorable Agshin Mehdiyev, Permanent Representative of Azerbaijan to the United Nations
The Right Honorable Nestor Osorio, Permanent Representative of Colombia to the United Nations
The Right Honorable Peter Wittig, Permanent Representative of Germany to the United Nations
The Right Honorable Gert Rosenthal, Permanent Representative of Guatemala to the United Nations
The Right Honorable Hardeep Singh Puri, Permanent Representative of India to the United Nations
The Right Honorable Mohammed Loulichki, Permanent Representative of Morocco to the United Nations
The Right Honorable Abdullah Hussain Haroon, Pakistan Ambassador to the United Nations
The Right Honorable José Filipe Moraes Cabral, Permanent Representative of Portugal to the United Nations
The Right Honorable Baso Sangqu, South African Permanent representative to the United Nations
The Right Honorable Kodjo Menan, Permanent Representative of Togo to the United Nations



I want to thank the team of legal and human rights experts who worked tirelessly to put together this important report. I strongly urge the members of the United Nations Security Council to give top priority and their highest consideration to this vital matter and expeditiously refer these crimes to the International Criminal Court.

The people of Iran have suffered far too long and today expect help and support from the international community. I therefore encourage all justice-minded people around the world to take action and ask their respective governments - particularly those who are members of the security council - to take positive action on this complaint.


Reza Pahlavi

به اشتراک بگذارید:(کدنویسی این ابزارک)

Balatarin :: Donbaleh :: Azadegi :: Risheha :: Cloob :: Oyax :: Yahoo Buzz :: Reddit :: Digg :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Email To: :: Subscribe to Feed

۱۳۹۰ دی ۳۰, جمعه

ارائه شکایت نامه رضا پهلوی از علی خامنه ای به اعضای شورای امنیت سازمان ملل متحد



امروز  رضا پهلوی  شکایتنامه  خود را از علی خامنه ای رهبر حکومت اسلامی  به اتهام جنایت علیه بشریت پس از تکمیل مدارک لازم به نمانیندگان شورای امنیت سازمان ملل متحد که بالاترین مرجع جهانیست ارائه کردند.
نکته ایکه بیشتر توجه مرا در این نامه بخودش جلب کرد نام بردن ایشان از اغلب مبارزین و مخالفین جمهوری اسلامی از همه گروهای فکری و عقیدتی  که هر کدام بنوعی از این رژیم آسیب دیده اند و یا هنوز در اسارتگاه های آن در بدترین شرایط زندگی میکنند بود  .
ایشان در قسمتی از این نامه بعنوان مدرک قابل قبول به گزارش آقای احمد شهید نسبت به پایمال شدن حقوق بشردر ایران اشاره کرده اند که:
 شواهد کافی و محکمی موجود است که رژیم اسلامی با محروم کردن آقای میرحسین موسوی، خانم زهرا رهنورد و آقای مهدی کروبی، از حقوق اولیه شان، تمامی قوانین بین المللی مربوطه را نقض نموده است. هیچ یک از آنها از حقوق ابتدایی یک زندانی، همچون حق دفاع از خود و داشتن وکیل قانونی برخوردار نیستند. در موج سرکوبی، که کل مردم ایران را در برمی گیرد، جمهوری اسلامی، روشهای بیرحمانه، غیرانسانی و اهانت آمیزی را علیه بسیاری از شهروندان ایرانی از جمله: بهنام ابراهیم زاده، بهمن احمدی عمویی، منصور اسانلو، رضا شهابی، احمد زیدآبادی، حسن اسدی زیدآبادی، عمادالدین باقی، آیت الله بروجردی، عماد بهاور، حسین پالانی، علی پورسلیمان، محمدرضا پورشجری، مصطفی تاج زاده، مجید توکلی، بهروز جاوید تهرانی، رضا جوشن، حمیدرضا خادم، مهدی خدایی، رضا خواجه ای، محمد و....... صدها نام دیگر با عقاید سیاسی مختلف .
در چندی پیش این طرح را که شاهزاده اعلام کردند دیدیم که عوامل مرئی و نامرئی رژیم  واکنش نشان دادند 
این اولین نشان اثرگذاری این  حرکت بود .
اگر اوضاع کنونی کشورمان و اتفاقاتی  بسیار نگران کننده ایکه هرروز در منطقه می افتد را به دقت دنبال کنیم می بینیم  که بسیار نگران کننده است . باید متوجه وظیفه ملی خودمان باشیم و در سنگر های کینه و دشمنی شخصی با همدیگر نجنگیم  .
 باید این صدا را تقویت کنیم بگذاریم  اتحاد ملی ما موجب آزادی  و ایجادمردم سالاری در ایران باشد  و به این اعدامها و دستگیریهای فرزندان کشور پایان داده بشه . 
امروز سازمانهای بین المللی باید به پرونده حاکمانی که هر روز ملت خود را  دستگیر  و یا اعدام میکنند رسیدگی و جوابگوی ملت ها باشند و  این گونه حکومتها را تحت فشارهای قانونی قراربدهند . 
ارائه این شکایت را از سوی شاهزاده به فال نیک بگیریم و امیدوارباشیم که بدینوسیله بتوانیم  پایه گذار یک اتحاد سراسری ایرانیان باشیم .
به امید همبستگی  ملی همه ایرانیان . 









به اشتراک بگذارید:(کدنویسی این ابزارک)

Balatarin :: Donbaleh :: Azadegi :: Risheha :: Cloob :: Oyax :: Yahoo Buzz :: Reddit :: Digg :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Email To: :: Subscribe to Feed

۱۳۹۰ دی ۲۹, پنجشنبه

از چه میترسید آمدن رژیم پادشاهی یا رفتن جمهوری اسلامی »» الهه بقراط






حقوق زنان و اقلیت‌های مذهبی در کنار تشکیل نهادهای مدرن، بر تارک خدمات دو پادشاه پهلوی می‌درخشد. همان حقوقی که سالهاست از رژیمی گدایی می‌شود که اتفاقا با همین هدف آمد که آنها را از میان بردارد! پس، آنکه از آغاز در برابر جمهوری اسلامی، حتا پیش از تأسیس آن، ایستاده بود، نه «روشنفکران» و مدعیان آزادی و عدالت بلکه اتفاقا پهلوی‌ها بودند! امروز نیز خطر نه از سوی شخصیتی‌ آزادی‌خواه که فرصتی باقی‌مانده از همان سلسله‌ تجددطلب است، بلکه در ادامه و بقای رژیمی است که به مانع اصلی پویایی و شکوفایی کشور و جامعه تبدیل شده است‫.
‫‫***** ‫
‫‫‫بزرگترین اشتباه پهلوی‌ها، به نظر من، این بود که بر خلاف قانون اساسی مشروطه از یک سو، پس از یک دوره کوتاه، به حکومت و نه سلطنت پرداختند و از سوی دیگر، باز هم بر خلاف همان قانون، قاطعانه در برابر سهم‌خواهی مذهب در قدرت نایستادند! فراموش نکنیم که در قانون اساسی مشروطه، جایگاه ویژه‌ای به مذهب شیعه جعفری اثنی عشری به مثابه «مذهب رسمی» کشور داده شده بود. یعنی پهلوی‌ها‌ در مورد اینکه شاه باید سلطنت کند و نه حکومت، باید قانون اساسی مشروطه را رعایت می‌کردند و در مورد «مذهب رسمی» کشور با توجه به اقدامات حقوقی و اصلاحاتی که از جمله در زمینه حقوق زنان و اقلیت‌های مذهبی انجام می‌گرفت، باید آن را زیر پا می‌نهادند‫!
‫[در اینجا ظاهرا نویسنده بر این دیدگاه است که در مورد دوم بایستی قانون زیر پا گذاشته میشد، و نشد!]
‫‫
‫‫این اما بر عهده تاریخ‌نویسان است که با توجه به شرایط آن دوران و نفوذ روحانیت در دستگاه سیاسی کشور، به بررسی این تز بپردازند که آیا پهلوی‌ها می‌توانستند بدون زیر پا گذاشتن اصل سلطنت، به محدود کردن قدرت آخوندهایی بپردازند که در ساختار سیاسی و دستگاه دولتی و امنیتی نفوذ داشتند و هراسان از تغییر و تحولاتی که می‌دیدند، به پشتوانه همان «مذهب رسمی» می‌خواستند همچنان احکام شریعت را در جامعه اِعمال کرده و نفوذ خود را حفظ نمایند؟!
‫‫آن دو پهلوی در برابر رژیم کنونی ایستادند!
‫ ‫‫کسانی که انقلاب مشروطه را می‌ستایند اما سلسله پهلوی را در ادامه آن انقلاب نه تنها آگاهانه قیچی می‌کنند بلکه حتا مصیبت‌های آینده را نیز به گردن آن می‌اندازند، از یک سو نقش تفکر کج و معوج و ویرانگر خود را در شکل‌گیری جمهوری اسلامی و بقای آن منکر می‌شوند و از سوی دیگر نشان می‌دهند که نه تنها تاریخ نمی‌دانند و از آن نمی‌آموزند، بلکه از مباحث حقوقی و فلسفی «مسئولیت» و «علت و معلول» نیز بی‌خبرند‫.
‫‫دوران پهلوی هنوز از حافظه معاصر جامعه فراموش نشده است. حقوق زنان به ویژه کشف حجاب و حق رأی که هر دو نه یک تصمیم فردی و خودسرانه بلکه پاسخ به نیاز و خواست موجود در جامعه رو به ترقی ایران بود، به همراه حقوق اقلیت‌های مذهبی در کنار شکل‌گیری نهادهای مدرن سیاسی و قضایی، بر تارک خدمات دو پادشاه پهلوی می‌درخشد. همان حقوقی که جمهوری اسلامی با خشونت تمام زیر پا می‌نهد و «روشنفکران» کوردل و تاریخ‌ستیز سالهاست آن را از رژیمی گدایی می‌کنند که اتفاقا با همین هدف آمد که آنها را از میان بردارد‫!
‫‫به این ترتیب، آنکه از آغاز در برابر جمهوری اسلامی، حتا پیش از تأسیس آن، ایستاده بود، اتفاقا آن «پدر و پسر» بودند! کسی که نخواهد این واقعیت را ببیند، این را نیز درک نمی‌کند که اگر بی‌درنگ پس از انقلاب مشروطه، اقدامات ترقی‌خواهانه و ایستادگی شاهان پهلوی در برابر زیاده‌خواهی آخوندها و روحانیت نبود، ایران در چنگ «ارتجاع سرخ و سیاه» درست مانند افغانستان، یا طعمه کودتای روسی (بهار ۱۳۵۶) می‌شد و یا پیچیده در چاقچور به دامان طالبان وطنی می‌افتاد. این، بنیه نیرومندشده جامعه ایرانی به ویژه زنان در دهه‌های پس از انقلاب مشروطیت و در دوران پهلوی بود که اجازه نداد حکومت اسلامی به شیوه طالبان در ایران پیاده شود. تلاشی که جمهوری اسلامی همچنان از آن دست بر نداشته و همان بنیه به یادگار مانده از رژیم پیشین است که در برابر آن مقاومت می‌کند‫.
‫‫بله، تلخ است، ولی حقیقت تاریخی است که آنکه در برابر خمینی و زمامداران بعدی جمهوری اسلامی ایستاد، «روشنفکران» و احزاب و گروه‌های چپ و آته‌ئیست و مذهبی و ملی مدعی آزادی نبودند، بلکه پهلوی‌ها بودند که اتفاقا هم دیکتاتور شده بودند و هم به دین اسلام و شیعه جعفری اثنی عشری ارادت داشتند! با تأکید بر واقعیت دیکتاتور شدن دو شاه پهلوی و اعتقاد شخصی آنان به اسلام، می‌خواهم به پوچی آزادی‌خواهی و سکولاریسم برخی از مدعیان سیاست توجه دهم که در اثبات و پیاده کردن ادعای خود نه تنها به گَرد پای پادشاهان پهلوی، آن دیکتاتورهای مسلمان، نمی‌رسند، بلکه برعکس، در روی کار آوردن و نگه داشتن یک دیکتاتوری بنیادگرای اسلامی، سنگ تمام گذاشته‌اند‫!
‫‫من پیش از این هم نوشته‌ام که گذشت زمان و تاریخ نشان داد آنان که با جمهوری اسلامی به قدرت رسیدند، بر اساس یک شناخت واقعی، در رژیم گذشته به درستی جایشان در زندان بود! امروز نیز آزادی‌خواهان و مدافعان حقوق بشر چیزی جز این نمی‌خواهند چرا که همه دیدند وقتی آزاد شدند و به قدرت رسیدند چه بر سر ملت و مملکت آوردند. این، مظفرالدین شاه بود که با امضای فرمان مشروطیت، ضربه محکمی بر قدرت فاسد روحانیت در حکومت فرود آورد و پهلوی‌ها بودند که در عمل و با اقدامات ترقی خواهانه خود در برابر این رژیم ایستادند، آن هم پیش از آنکه احزاب و گروه‌های سیاسی ایران دست چپ و راست خود را بشناسند. ولی همین‌ احزاب و گروه‌ها و «روشنفکران» در برابر پهلوی‌ها و شخصیتی مانند دکتر شاپور بختیار، دست به دست هم دادند و در مقابل روح‌الله خمینی یا همان شیخ فضل‌الله نوریِ هفتاد سال پیش از انقلاب اسلامی، پشت خم کردند و این رژیم را روی کار آوردند و با این همه نه تنها از زیر بار مسئولیت سنگین خود در می‌روند بلکه حتا یک بار نیز یادآوری نمی‌کنند که ادعاهای آنان تا کنون همگی پوچ و ناکام مانده‌اند‫!
‫‫این پهلوی یک فرصت دیگر است!
‫‫من تا کنون از رضا پهلوی به مثابه یک شخصیت سیاسی عمدتا بدون عنوان «شاهزاده» نام می‌بردم. ولی در برابر برخوردهای مبتذل که گذشته از «ارتش سایبری» رژیم، بر اساس انکار واقعیت موجود شکل گرفته است، از این پس او را با تیتر واقعی و به حق وی یعنی «شاهزاده» خواهم نامید. در برخی کشورهای اروپایی، از جمله در آلمان نیز، با آنکه سلطنت و نظام پادشاهی به تاریخ سپرده شده است ولی هنوز در رسانه‌ها و مجامع، بازماندگان خاندان‌های سلطنتی و اشرافی با عنوان «شاهزاده» و القاب دیگر خطاب می‌شوند بدون آنکه کسی دچار عقده حقارت شود‫.
‫‫رضا پهلوی، چه کسی را خوش بیاید یا نیاید، شاهزاده است. نمی‌شود مرتب از «شاه» سخن گفت و تقصیر و مسئولیت هر آنچه بر سر ایران آمد را به گردن او انداخت و هنگامی که به فرزندش می‌رسد، واقعیت «شاهزادگی» وی را مذبوحانه انکار کرد. این شاهزاده نه تنها حق دارد نگران سرنوشت کشور و مردم خود باشد بلکه موظف است و مسئولیت دارد نقشی را که به دلیل موقعیت ویژه خود، به دلیل شاهزادگی، بر عهده وی گذاشته شده است، به بهترین شکل و محتوای ممکن اجرا کند‫.
‫‫چرا نقش و موقعیت «شاهزادگی» مهم است؟ اتفاقا به همان دلیلی که بسیاری از کینه‌جویان آن را سر و ته مطرح می‌کنند: ایران دو هزار و پانصد سال تاریخ مدون پادشاهی دارد که پس از حمله اعراب و در طول هزار و چهارصد سال تسلط اسلام بر ایران نیز ادامه داشته است. کسانی که «اسلام» را به مثابه یک فرهنگ، به دلیل پیشینه هزار و چهارصد ساله از ایران نازدودنی می‌شمارند، نمی‌توانند مدعی زدودن فرهنگی شوند که نه تنها دست کم هزار سال بیش از آن قدمت دارد، بلکه پا به پای آن و به مراتب پربارتر از آن در جامعه حضور تعیین‌کننده داشته و دارد‫.
‫‫همین که هر چه زمان گذشت، موضوع شاهزاده رضا پهلوی بیشتر برای جمهوری اسلامی و منتقدان و مخالفان آن مطرح شد، نشان می‌دهد که نمی‌توان با انکار واقعیت حکم به نبودن آن داد.
‫‫موضوع شاهزاده رضا پهلوی از یک زاویه تاریخی و نقش روحانیت نیز اهمیت پیدا می‌کند و آن اینکه تا پیش از انقلاب اسلامی، نهاد روحانیت در کنار نهاد پادشاهی، حتا پیش از اسلام، در دوران موبدان زرتشتی، از اعتبار و منزلتی برخوردار بود که جمهوری اسلامی آن را به گونه‌ای گسترده و تصورناپذیر بر باد داد. هیچ عجیب نخواهد بود اگر بخشی از روحانیت، که من فکر می‌کنم هر چه می‌گذرد بر شمار آنها افزوده خواهد شد، به دنبال باز یافتن امنیت و اعتبار دین و نهاد خویش در کنار نهاد پادشاهی باشد. در این صورت یک بار دیگر شاهد جابجایی جمهوری ‌خواهان صد در صدی خواهیم شد که برای دفاع از «جمهوری» به زیر عبای این رژیم خواهند رفت چرا که در تناقضی که خودشان نیز قادر به توضیح‌اش نیستند، این حکومت، به هر حال، «جمهوری» است! کدام تناقض است که اینان نمی‌توانند توضیح دهند؟ این، که وقتی از جمهوری‌هایی نام می‌برید که بدتر از هر سلطنت هستند، اینان مدعی می‌شوند: اینها که جمهوری نیستند! از جمله جمهوری اسلامی هم جمهوری نیست! ولی وقتی خودشان در برابر انتخاب یک پادشاهی ممکن و یک جمهوری اسلامی موجود قرار می‌گیرند، این جمهوری را ترجیح می‌دهند! این نازل‌ترین سطح برخورد از سوی کسانی است که مشکل‌شان ظاهرا فقط یا نام «جمهوری» است یا پهلوی‌هایی که هیچ جمهوری‌ واقعی نمی‌تواند به بررسی تاریخ معاصر ایران بپردازد و دستاوردهای سلسله آنان را نادیده بگیرد‫!
‫‫امروز، خطر نه از سوی شاهزاده رضا پهلوی که بیشتر یک فرصت باقی‌مانده از همان سلسله‌ای است که در برابر بنیانگذاران جمهوری اسلامی می‌ایستاد، بلکه در بقا و ادامه جمهوری اسلامی است. شاهزاده رضا پهلوی را باید به مثابه امکانی سنجید که بدون وی صحنه سیاست ایران قطعا نه تنها پربارتر نخواهد شد بلکه انصراف یا نبود وی، آن را بسی حقیر خواهد کرد چرا که همچنان با همان‌ گروه‌های قانونی و غیرقانونی روبرو خواهیم بود که تا کنون بوده‌ایم و جز خطا و خیانت از آنها ندیده‌ایم. شاید تنها فرصت یک همگراییِ فراتر از خود، که شاهزاده رضا پهلوی برای آن تلاش می‌کند، بتواند آنها را از طلسم ناکامی‌های مکرر برهاند. فرصتی که می‌تواند جامعه را به سوی شرایطی هدایت کند که هر کس این امکان را بیابد که با رأی خود راه را به سوی دموکراسی بگشاید. ولی من می‌دانم آنها از این رأی هم می‌ترسند مگر آنکه مانند خمینی اطمینان داشته باشند که به حساب آنها ریخته خواهد شد! اینجاست که شاهزاده رضا پهلوی از نظر ادعا و تعهد به دموکراسی یک سر و گردن بالاتر از آنها قرار می‌گیرد زیرا بدون داشتن آن اطمینان به صراحت و بدون اگر و مگر اعلام کرده است بر رأی مردم، هر چه باشد، گردن خواهد نهاد‫!
الهه  بقراط .
به اشتراک بگذارید:(کدنویسی این ابزارک)

Balatarin :: Donbaleh :: Azadegi :: Risheha :: Cloob :: Oyax :: Yahoo Buzz :: Reddit :: Digg :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Email To: :: Subscribe to Feed