۱۳۹۱ بهمن ۸, یکشنبه

نمایشی از همبستگی ملی توسط رسانه های برون مرزی !



 آری به اتقاق جهان میتوان گرفت !

 استقبال وسیع و بیسابقه اکثریت گـردانندگان رسانه های
 برون مرزی ایران
 جهت تشویق هم میهنان برای پشتیبانی مالــی از حــرکت تشکیل شورای ملی یکباردیگر ثابت میکند که ایرانیان میهن دوست دراین روزهای
حساس و تاریخی کشورشان بپا خاسته اند . درود بر همت و احساس وظیفه این پیشگامان راه آزادی ایران .
تشکیل شورای ملی ایران گام بزرگیست برای آزادی سرزمینمان عزیزمان ایران !
کاوه . سراج


به اشتراک بگذارید:(کدنویسی این ابزارک)

Balatarin :: Donbaleh :: Azadegi :: Risheha :: Cloob :: Oyax :: Yahoo Buzz :: Reddit :: Digg :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Email To: :: Subscribe to Feed

۱۳۹۱ بهمن ۲, دوشنبه

آنهائی که از ترس مرگ حاضر به تب کردن شده اند!


آز محترم مومنی روحی .


در خرداد ماه سال آینده خورشیدی، دور دوم ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد به پایان خواهد رسید؛ در همین ارتباط حکومت جمهوری اسلامی با برگزاری انتخابات ریاست جمهوری، اقدام به گزینش فرد دیگری برای تصدی این پست برای دوره یازدهم خواهد نمود. اما از آنجائی که در شرایط کنونی، و در موقعیتی که مملکت دارای هیچگونه ثبات سیاسی نیست؛ و نیز به سبب بیمی که رژیم از واقعه انتخابات سال 88 دارد؛ همچنین بدان خاطر که احمدی نژاد از هم اکنون، تمام موافقان و همراهان فکری خودش را، در بسیاری از ادارات و شهرداری ها و استانداری ها، برای انتخاب شدن فرد مورد نظر خودش به عنوان رئیس جمهور دوره یازدهم بسیج نموده است. طیف اصولگرایان( اعضای گروه  مؤتلفه اسلامی )، که برخی شان قبلا از هواداران احمدی نژاد بوده،  اما بعدها در گروه مخالفان او قرار گرفته اند؛ جهت پیشگیری نمودن از اغتشاشات در انتخابات آتی در کشور، دست به تدبیری زده اند که به وسیله آن از رخداد هر اتفاقی که به انتخابات دوره یازدهم ریاست جمهوری لطمه بزند پیشگیری نموده؛ و جلوی بر سر کار آمدن یک احمدی نژاد دیگر را بگیرند!

اینکه چه فردی بیش از همه مورد نظر احمدی نژاد می باشد که رئیس جمهور آتی این رژیم بشود؟ در این باره نظریات گوناگونی مطرح است. شایعات خبر از این می دهند که ممکن است نام اسفندیار رحیم مشائی، معاون اول و رئیس دفتر رئیس جمهورنیز، احتمالا در لیست نام کاندیداهای انتخابات قرار بگیرد. اما هیچگونه تردیدی وجود ندارد، که در چنین صورتی نخستین نامی که توسط شورای نگهبان " ردّ صلاحیت " بشود اسفندیار رحیم مشائی خواهد بود!

این را احمدی نژاد خودش بهتر از بقیه می داند، به همین دلیل شایع نمودن چنین نکته ای می تواند از سوی خود رئیس جمهور و همراهان و هم فکران او در همه جا پراکنده شده باشد. چرا که به این وسیله، به قول قدیمی ها اینها خواهند توانست " ایز گم بکنند " ( مخاطبان خودشان را به اشتباه بیندازند) و با گمراه کردن مخالفان خویش، زمینه های رقابت را به نفع خودشان طراحی و مهندسی بنمایند. سپس به آسودگی فرد مورد نظرشان، برای این امر و شرکت دادن او در انتخابات پیش رو را آماده بسازند!

از سوئی دیگر، واهمه های ناشی از احتمال حمله های نظامی به تأسیسات هسته ای و مراکز اتمی جمهوری اسلامی در ایران، و نیز اختلافات درون گروهی مسؤلان رژیم موجب گشته، که ایشان به هر دلیلی از بروز تشنجات در مراسم انتخابات دوره یازدهم پیشگیری نمایند؛ و باری دیگر اجازه ندهند که ملت آزادیخواه ایران، موضوع نامطلوب و تقلبی بودن انتخابات را بهانه بکنند؛ و جهت سرنگونی حکومت مورد تنفرشان، به روال سال 88 به خیابانها بریزند و پایه های سست و متزلزل حاکمیت رژیم آخوندی را بلرزانند؛ و کاخ زورمداری استقرار این مستبدان اشغالگر خودکامه در میهن مان را منهدم کرده و آنان را به حضیض ذلت بکشانند!

از اینرو، یاران خامنه ای در حزب مؤتلفه اسلامی، که مهمترین افراد اصولگرا از اعضای آن می باشند؛ به فکر تراشیدن و تدبیر نمودن یک راه حل اساسی افتاده اند؛ تا از بروز چنین اتفاق مهلکی، که اگر رخ بدهد دودمان حکومت منفورشان را برباد خواهد داد جلوگیری بنمایند!

ناگفته پیداست، که شخص خامنه ای به عنوان رهبر سیاسی مذهبی رژیم، بیش از بقیه این جانیان، دلش شور مقام عظمای خودش را بزند؛ و بکوشد در این رابطه با مشاوران و اشخاص دارای نفوذ در اجتماع، مشورت بکند و به دنبال راه حل مؤثری در این باره باشد. بنابر این بعید به نظر نمی رسد که خامنه ای خودش با رئیس حزب مؤتلفه، حبیب اله عسگراولادی تازه مسلمان( تازه مسلمان دنباله نام فامیلی او،  پس از آنکه جد یهودی اش به آئین اسلام گروید به نام فامیلی آنها اضافه شده است؛ تا از گزند حمله مسلمانان آن روزگار، که به کلیمی ها حمله می نمودند و آنها را می کشتند در امان بمانند) مذاکرات خصوصی داشته؛ و وی را برای یافتن و به اجرا گذاشتن طرحی کارساز، جهت دور نگهداشتن جریان انتخابات از ناآرامی های احتمالی در آن مأموریت داده باشد!

طرح به دست آوردن دل میرحسین موسوی و مهدی کروبی، با روش رفع مظان " سران فتنه " نامیده شدن این دو نفر، که مدت چهارسال تمام است که در حصرخانگی به سر می برند و در خانه های خودشان زندانی می باشند؛ با دادن فرصت شرکت در انتخابات آتی به این دو نفر، تا موجب گردد که طرفداران موسوی و کروبی، حرص و بغض گذشته را که هنوز نسبت به حکومت متقلب مملکت دارند را فراموش کرده؛ و در این دوره از انتخابات، با این امید که بالاخره یکی از این دو نفر برنده انتخابات بشوند؛ خطر شورش و ریختن آنان به خیابانها را کاهش بدهند. و  طرفداران ایشان را متقاعد بکنند، که آراء دزدیده شده آنان را به ایشان باز خواهند گرداند. شاید در این رهگذر از تکرار شدن ماجرای شبیه به خرداد 88 پیشگیری بشود!

آقای عسگراولادی دبیرکل بزرگترین ائتلاف اصولگرایان رژیم آخوندی، که به تازگی میرحسین موسوی و مهدی کروبی را براداران خود نامیده؛ و گفته که آنها " فتنه ساز " نیستند؛ با وجود انتقاد اعضای شورای مرکزی حزب خود، روز شنبه سی ام دیماه بر این موضع خود پای فشاری کرده و گفته: " اگر اظهارات من برای اعضای مؤتلفه اسلامی مشکل ساز شده؟ حاضر هستم از این حزب بروم؛ اما اظهاراتم بر اساس یک وظیفه الهی مطرح شده؛ و خواسته ام قبل از مرگ به وظیفه ام عمل بکنم و ناگفته های باقی مانده را بگویم. " !

سخنان عسگراولادی زمانی بیان شده، که آخوند احمد خاتمی خطیب نماز جمعه تهران، یک روز پیش از آن، در خطبه های نماز جمعه تهران، با لحن بسیار تندی به انتقاد نمودن از اظهارات عسگراولادی پرداخته و گفته: " تطهیر کردن سران فتنه و تخفیف دادن جرم آنان دارد به یک جریان تبدیل می شود؛ و این خیلی گزنده است که کسی بگوید که آنها سران فتنه نبوده اند. " !

چندی پیش نیز عباسعلی کدخدائی سخنگوی شورای نگهبان هم در این مورد اشاراتی داشته و گفته، اگر این دو از سران فتنه بودن اعلام برائت بکنند؟ شانس شرکت در دوره بعدی انتخابات ( دوره یازدهم ) را خواهند داشت. از آنجائی که شورای نگهبان جمهوری اسلامی، عمده ترین مسؤلیتش کنترل مصوبات مجلس شورای اسلامی، و امر تعیین صلاحیت افرادی است که برای شرکت در انتخابات اعلام آمادگی می کنند؛ می توانند در هر دوی این زمینه ها با خامنه ای هم مشورت نموده و نظر وی را نیز جویا بشوند؛ ممکن است در رابطه با دلنگرانی او در ارتباط با موضوع انتخابات، مورد مشاوره رهبر قرار گرفته باشند؛ سپس کدخدائی با اشاره به موسوی و کروبی، برای امکان یافتن شرکت ایشان در دوره یازدهم انتخابات ریاست جمهوری، چنین سخنانی را مطرح کرده و آنها را به برائت طلبیدن از فتنه گری تشویق نموده باشد!

رنج آور و محزون کننده است، که سران حکومت منحوس اسلامی، که خودشان از فتنه گران بنام در دستگاه آفرینش می باشند؛ از فرد بی خاصیت و بی ارزشی همچون محمود احمدی نژاد تا به این اندازه واهمه داشته باشند. از سوئی دیگر، دلگرم کننده است که به یاد بیاوریم در همان روزهای آغازین به ریاست رسیدن این فرد بی هنر و مفلوک، در همه جا شایع گردیده بود که احمدی نژاد تیر خلاص را بر جمجه جسد نیمه مرده این انقلاب سیاه خواهد زد و جانش را خواهد گرفت!

زیرا همه می دانیم، یکی از مشاغل شریف این فرد جنایتکار قبل از شهردار و استاندار شدن وی، زدن تیر خلاص بر سر فرزندان زندانی ایران، که در زندانهای مخوف این رژیم وحشی محکوم به اعدام می شده اند بوده است؛ امید داریم که عمر حکومت این ستمگران قاتل، حتی به زمان آن انتخابات نیز نرسد؛ و مردم آزادیخواه میهنمان، خودشان در یک حرکت جنبشی و حق طلبانه، تیر خلاص بر همه پیکره این حیوانات انسان نما بزنند؛ و داد سی و چهار سال رنجی را که این مزدوران اهریمن به ملت ایران داده اند را یکجا از همگی شان بستانند!
زمستان 2571 آریائی هلند


به اشتراک بگذارید:(کدنویسی این ابزارک)

Balatarin :: Donbaleh :: Azadegi :: Risheha :: Cloob :: Oyax :: Yahoo Buzz :: Reddit :: Digg :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Email To: :: Subscribe to Feed

۱۳۹۱ دی ۲۹, جمعه

همسنگر جمهوری خواه من، نسل بعدی همان نگاهی را به ما خواهد داشت، که ما به انقلابیون 57 داریم / فرصت شورای ملی را نسوزانیم / گمنامیان


هموطن عزیزم، علت ادامه حیات این رژیم خونخوار، حمایت چین و روسیه نیست، بلکه علت اصلی، عدم شکلی گیری و وجود یک اپوزسیون متحد و یکدل است. وقتی که مردم ایران نمی توانند یک تشکل دمکرات را به عنوان جانشین رژیم به دنیای آزاد معرفی کنند، طبیعی است که دنیای آزاد نیز رژیم جمهوری اسلامی را به عنوان نظام حاکم بر مردم ایران قبول کند.

آیا این شرم آور نیست که بعد از سی سال، تنها اپوزسیونی که دارای یک تشکل بوده، مجاهدین خلق هستند!؟

چرا نباید از «فراخوان برای تشکیل یک شورای ملی» حمایت کرد!؟ مگر این شورا، غیر از درخواست انتخابات آزاد، خواسته دیگری را مطرح کرده است!؟

چند واقعیت ساده وجود دارد:

-          هیچ گروهی (مثلا جمهوری خواهان) به تنهایی از پس سرنگونی این رژیم بر نمی آید.
-          از کشور ما، خرابه ای به وسعت یک کشور باقی مانده است.
-          تنها اصلی بقای رژیم، کمک چین و روسیه نیست، نبود یک تشکل منسجم و دمکرات است، تشکلی که دنیای آزاد و غرب، بتوانند به آن اعتماد کنند.
-          چرا آزادی خواهان ایران، حاضر نیستند کنار یکدیگر بر سر یک میز بنشینند؟! این تفرقه، باعث ادامه حیات رژیم است.
همانطوری که می دانید، یک کمیته موقت برای تشکیل شورای ملی، چند ماهی است که شروع به کار کرده و قریب پانزده هرار نفر نیز، منشور آنرا امضا کرده اند.

در این منشور، تنها خواسته ای که مطرح شده، برگزاری انتخابات آزاد است.

این تاسف آور است که افرادی، مدعی جمهوری خواهی شوند، اما به این شورا حمله کنند، چرا که مثلا فلان فرد حامی پادشاهی، از این شورا حمایت کرده است.

انتخاب نوع حکومت، حق مردم است، این مردم هستند که باید از بین نظام جمهوری یا پادشاهی پارلمانی، یکی را برگزینند. (این نوشته را بخوانید: پادشاهی پارلمانی چون انگلیس نیز می تواند پاسدار حقوق بشر و دمکراسی باشد، انتخاب را به خود مردم واگذار کنیم)

نمی توان گفت چون فلان طرفدار پادشاهی از این شورا حمایت می کند، و من مخالف پادشاهی پارلمانی هستم، با تشکیل این شورا مخالفم. انتخاب نوع نظام، حق مردم است، اگر کسی در «دمکراسی طلب» باشد، باید این را بپذیرد که اکثریت مردم، باید نوع نظام را انتخاب کنند.

در حقیقت دو نکته خیلی ساده وجود دارد:

الف) هر انسانی آزاده ای، باید از تمام توان خود برای سرنگونی رژیم و جایگزین کردن آن با یک نظام مردم سالار حمایت کند.

ب) همانطوری که جمهوری می تواند یک نظام مردم سالار باشد، پادشاهی پارلمانی نیز می تواند یک نظام مردم سالار باشد، همانطوری که قدیمی ترین و پیشرفته ترین دمکراسی دنیا، سیستم انگلیس است.

ج) انتخاب نوع نظام، حق مردم است، اجازه دهیم خود مردم پای صندوق رای نوع نظام را انتخاب کنند.

در حقیقت، اختلاف من و تو با فلان طرفدار نظام پادشاهی پارلمانی، اختلافی کوچک است، هر دو اندرپی حق حاکمیت مردم هستیم، اجازه دهیم این اختلاف، در همان پای صندوق رای و بدست مردم حل شود.

استناد به این دلیل کودکانه، برای متحد نشدن با دیکر مخالفین رژیم، تنها ریختن آب به آسیاب رژیم خامنه ای  است.

این چند روزه اخبار خوش بسیار بوده، برای اولین بار در پارلمان انگلیس، حاضر شده اند با اپوزسیون ایران به گفتگو بنشینند (اینجا)، رییس پارلمان اروپا با رضا پهلوی دیدار کرده است (منبع) و درباره تشکیل شورای ملی، به گفتگو نشسته است.

این فرصت را نسوزانیم، به هموطنانی فکر کنیم که در بند هستند، به خون ندا و سهراب فکر کنیم، به کشوری فکر کنیم که جز خرابه، چیزی از آن باقی نمانده است و چنگیز زمانه، آنرا به تاراج می برد.

به مسولیت اخلاقی و انسانی خود فکر کنیم، به این بیاندیشیم که «آزادی خواهی» و «دمکراسی طلبی»، تنها به ادعا نیست، بلکه به عمل است!
به اشتراک بگذارید:(کدنویسی این ابزارک)

Balatarin :: Donbaleh :: Azadegi :: Risheha :: Cloob :: Oyax :: Yahoo Buzz :: Reddit :: Digg :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Email To: :: Subscribe to Feed

۱۳۹۱ دی ۲۶, سه‌شنبه

ما بد کردیم . ما تیشه به ریشه خود زدیم


از برزو پنــاهی .
ما به ایران بد کردیم،به خود بد کردیم و به نسل آینده‌مان و بیش از همه به محمدرضاشاه بد کردیم
ما بد کردیم وقتی در سال ۱۳۵۷ فریاد زدیم آزادی، استقلال، جمهوری اسلامی، چرا که نه مفهوم روشن و درستی از آزادی در نظر داشتیم و نه مستعمرة کشوری بودیم که بخواهیم استقلال خود را به‌دست آوریم و نه می‌دانستیم جمهوری اسلامی چه نظامی است.
ما بد کردیم که کوچکترین کنجکاوی نکردیم تا ببینیم خمینی در ۱۳۴۲ برای چه علم اعتراض برداشت.
ما بد کردیم که نخواستیم بدانیم خمینی در آن سال با حقوق زنان و با اصلاحات ارضی مخالف بود و با شوراهای ایالتی و ولایتی.
ما بد کردیم که نخواستیم بدانیم خمینی درباره «احیاء کاپیتولاسیون» دروغ می‌گفت و هم عوام را فریب میداد و هم روشنفکران را.
ما چه روستایی و چه فرنگ‌رفته بد کردیم بی آنکه «ولایت فقیه» او را بخوانیم یا بپرسیم که در آن چه نوشته است، به‌اصرار، چشمان خود را فریب دادیم تا عکس او را در ماه ببینیم
آن روستایی بیرون آمده از نظام برده‌داری «ارباب و رعیتی» و عشایر آزادشده از ظلم «خان» در دوران محمدرضاشاه پهلوی بد کردند که فریاد زدند «مرگ بر شاه» اما روستازادة همولایتی من که مهندسی‌اش را از «دانشگاه آریامهر» گرفت با تکرار این شعار بدتر کرد.
آن حقوقدان سرشناس مراغه‌ای بد کرد که گفت و نوشت، با درآمد یک روز نفت ایران میشود چند بار دور زمین را با اسکناسهای ۵تومانی دور زد و اینهمه را «شاه» از ملت میدزدد.
ما بد کردیم که به دروغ گفتیم و نوشتیم در ایران بیش از ۱۰۰هزار زندانی سیاسی داریم.
بد کردیم که به ‌دروغ گفتیم و نوشتیم «صمد بهرنگی» را «ساواک» کشت و نگفتیم شنا بلد نبود، غرق شد.
ما بد کردیم که گفتیم «شاه» خونخوار است، جلاد است، یزید زمان است اما در آن روزها نخواستیم بدانیم محمدرضاشاه پهلوی برای ماندن در سلطنت حاضر نیست خون حتی یک ایرانی ریخته شود.
ما که از دانشگاههای ساخته‌ شده در زمان «پهلوی‌ها» فارغ‌التحصیل شده بودیم بد کردیم ادعای خمینی را باور کردیم که «این پدر و پسر دشمن علم بودند، دشمن دانش و ترقی بودند»
آن استاد «سیاست بین‌الملل» و «کارشناس» امور نفتی بد کردند که در همصدا شدن با خمینی و «مسکو» گفتند «شاه نوکر شرکتهای نفتی» است اما میدانستند و نگفتند محمدرضاشاه پهلوی در ستیز با شرکتهای نفتی برای منافع ملی ایران است که هدف توفان انقلاب قرار گرفته است.
آن «استاد جامعه‌شناس» و «استاد اقتصاد» بد کردند که به ‌طمع وکالت و صدارت در جمهوری اسلامی خمینی، که در راه بود به ‌دروغ گفتند و نوشتند، ایرانیها در دوران «شاه» روز به‌روز فقیرتر شده‌اند اما به این پرسش پاسخ نداند که اگر چنین است، چرا هیچیک از شعارهای انقلابی خواسته‌ای اقتصادی نیست؟
ما بد کردیم که تحول جامعة ایرانی از جامعه‌ای روستایی به جامعه‌ای شهرنشین را در همصدایی با خمینی «اجرای دستور استعمار برای نابودی ملت مسلمان ایران» خواندیم و نوشتیم، و نگفتیم و ننوشتیم در دوران «پهلوی‌ها»ست که ایران و ایرانی «معاصر» و همراه با بخش در حال پیشرفت جهان شده است.
ما بد کردیم که با خمینی همصدا شدیم و گفتیم و نوشتیم «‌این انقلاب سفید و کذا ایران را ذلیل و ویران کرد».
بد کردیم که میدانستیم «سپاه دانش» بسیار مفید است، «سپاه بهداشت» و «سپاه ترویج و آبادانی» نیز، اما نگفتیم.
ما بد کردیم که با خمینی همصدا شدیم و گفتیم «این برنامه تنظیم خانواده هم یک توطئه‌ای است برای آنکه نفوس مسلمین را کاهش بدهند».
آن زن و دختر ایرانی که در دوران «پهلوی‌ها» از کنیزی دوران «قاجار» و سلطة آخوند به‌در آمدند و قانوناً به‌عنوان «انسان» شناخته شدند و به مقام و منزلتی شایسته رسیدند، بد کردند که در انقلاب چادر و چاقچور به‌سر کردند و دنبال آخوند راه افتادند.
آن کمونیست ما بد کرد که به‌دستور «مسکو» تسبیح به‌دست گرفت و به‌ریا خمینی را یک «سوسیالیست تمام‌عیار» خواند. آن رو به‌قبلة «پکن» نیز بدتر کرد که خمینی را «ناجی کشاورزان تحت ستم ایران» نامید.
ما بد کردیم که نخواستیم بفهمیم مخالفت آخوند با «رضاشاه» برای این است که با همان گرفتن امر قضا از آخوند و تأسیس دادگستری، چنگ و دندان او را از جان و مال و هستی مردم ایران بیرون کشید.
بد کردیم که دوران «رضاشاه» را از موضع آخوند دیدیم و در روشنفکری کورمال خود تا آنجا پیش رفتیم که پیش از او، دوران «احمدشاه» را بهشت برین دموکراسی خواندیم.
بد کردیم که خود را از کینه‌ای که آخوند و حزب توده در نگریستن به دوران «رضاشاه» به ما تزریق کرده بودند و جنس آن «ضد ملی» بود رها نکردیم و «عبدالله مستوفی»، «احمد کسروی» و دیگرانی که در هر دو دوران زیسته بودند را نخواندیم تا دریابیم، خیر، آن خبرها که می‌گویند هرگز نبود.
ما روشنفکران بد کردیم که فیلمهای مستند پیش از «پهلوی‌ها» را ندیدیم تا ببینیم پایتخت‌نشین‌هایمان نیز در آن زمان بیشتر کلاه‌نمدی بودند و در دوران «پهلوی‌ها» ست که شهرنشینی به ‌معنای معاصرش شکل میگیرد.
بد کردیم که تاریخ «قاجار» را نخواندیم تا ببینیم کجا بودیم و در زمان «پهلوی‌ها» تا همان روز که فریاد «مرگ بر شاه» می زدیم به کجا رسیده‌ایم.
بد کردیم که حتی همان تاریخ مشروطه را هم که اینهمه سنگش را درمخالفت با «شاه» بر سینه می‌زدیم، نخواندیم تا ببینیم آخوند به عرصة سیاست که پا می‌گذارد چه جهنمی می‌تواند به ‌پا کند.
بد کردیم که ایران را در زمان «پهلوی‌ها» با دوران پیش از آن مقایسه نکردیم یا نگاهی به کشورهای دور و بر نینداختیم تا ببینیم ما به کجا رسیده‌ایم اما در عوض با عوام فریبی، ایران را با اروپا و ‌آمریکا سنجیدیم و این قیاس را زمینه تبلیغ علیه «شاه» ساختیم.
من نویسنده، ما روزنامه‌نگاران و شاعران که حرف بیشتری برای گفتن نداشتیم بد کردیم از صبح تا به شام و بیشتر در باده‌نوشیهای شبانه علیه سانسور که هرگز به ابعادی که ادعا میشد، نبود، پرخاش کردیم.
بد کردیم که میدانستیم آنچه را آزادی مطبوعات می‌نامیم بیشتر برای این میخواهیم که به «شاه» و خانواده‌اش فحش بدهیم و از همین رو قهرمانمان «کریم‌پور شیرازی» بود. وانمود میکردیم ما چه حرفها که برای گفتن نداریم اما واسانسورا، آه آزادی کی میرسی از راه؟ که آمد، با «امام آمد» مان آمد.
آن نمایشنامه ‌نویس صاحب نام که در غربت درگذشت بد کرد که هرگز نگفت همة آثارش در پیش از انقلاب به‌چاپ رسید، تجدید چاپ شد، بسیاری از آنها به صحنه رفت، چندتایی از آنها با هزینة دولتی فیلم شد و حتی یک اثر زیر سانسور مانده نداشت که پس از انقلاب منتشر کند.
نه او که همه آنها که حتی یک اثر زیر سانسورمانده نداشتند تا پس از انقلاب منتشر کنند چون او بد کردند.
ما بد کردیم که با بورس دولتی برای ادامة تحصیل به اروپا و آمریکا رفتیم اما شغلمان شد پادویی تبلیغاتی «جمال عبدالناصر»، «مسکو»، «پکن» و سازمانهای اطلاعاتی کشورهای غربی علیه «محمدرضاشاه پهلوی» که امیدش این بود ما در بازگشت به کشور گوشه‌ای از کار را برای آبادانی ایران بگیریم.
بد کردند آنها که برای ادامة ‌تحصیل به خارج فرستاده شده بودند رفتند در اردوگاههای فلسطینی‌ها آموختند چگونه میتوان پاسبان را کشت و به پاسگاه ژاندارمری حمله کرد و در راه آزادی «خلق» بانک دزدید و وقتی گرفتار شدند داد و فریاد برآوردند که مسلمانی نیست.
آن پزشکان که جای حکیم و دعانویسهای دوران «قاجار» را گرفته بودند بد کردند که نگفتند تا پیش از محمدرضاشاه بسیاری از ایرانیها از بیماریهایی مثل مالاریا و حصبه می‌مردند اما در دوران او و پیش از او، در دوران «رضاشاه» نه‌تنها این بیماریها در ایران ریشه‌کن شد که چندین هزار بیمارستان، درمانگاه و مطب در کشور ساخته شد.
بد کردند این را نگفتند و رفتند دنبال خمینی که می‌گفت «اسلام خون می‌خواهد».
فرهنگیان ما بد کردند که نگفتند «تغذیه رایگان» در مدارس، برنامة بسیار مفید و خوبی است اما در عوض رفتند دنبال سخنگوی خمینی، حجت‌الاسلام غفاری که گفت «این شیری که به‌دستور آمریکا در مدرسه‌ها به بچه‌ها میدن برای اونه که از همون بچگی بی‌غیرت بار بیان».
کارکنان رادیو و تلویزیون بد کردند اعتصاب کردند و در راهپیمایی «تاسوعا» شرکت کردند که از خواستهای قطعنامه‌اش این بود «جلوگیری از نمایش فیلمهای خلاف اخلاق و منافی عفت در تلویزیون به‌ویژه فیلمهای اینگمار برگمان».
آن دسته از کارکنان رادیو تلویزیون بدتر کردند که رفتند دو «مدرسه» کانال تلویزیونی مداربسته برای خمینی راه انداخته و مزدشان را هم از خمینی با این گفتة او که از همان کانال هم پخش شد گرفتند که «تلویزیون مرکز فحشا» ست.
کارکنان شرکت نفت در جنوب بد کردند شیرهای نفت را بستند و نخواستند حرف بازماندگان قربانیان سینما «رکس» آبادان را قبول کنند که شعلة جهنم «رکس» را آخوندها افروختند.
همافران بد کردند به دستبوس خمینی در «مدرسه علوی» رفتند و فراموش کردند آنها جوانترین پرسنل مدرنترین نیروی هوایی خاور میانه هستند با آینده‌ای مرفه ‌تر و نه آفتابه‌ آب‌کن «جعفر طیار».
نه اینان که گفتم، دیگران چون اینان نیز که «نقد» را وانهادند و به دنبال نسیه «جمهوری اسلامی» رفتند و حتی از سر کنجکاوی هم که شده نپرسیدند آنچه که در راه است چیست، بد کردند.
بد کردند که بر هشدار «محمدرضاشاه پهلوی» که، خمینی و کسانش برای ایرانی و ایران «وحشت بزرگ» در آستین دارند درنگ و تأمل نکردند که دیدیم چنین نیز شد.
ما بد کردیم که بر این هشدار محمدرضاشاه پهلوی درنگ و تأمل نکردیم که «اگر نظام ایران سقوط کند منطقه روی آرامش نخواهد دید» که می‌بینیم همین نیز شد.
ما به ایران بد کردیم، به خود بد کردیم و به نسل آینده‌مان و بیش از همه به محمدرضاشاه پهلوی.
به‌عمد یا به‌سهو، در انقلاب اسلامی با سپردن «عقل» خویش به آخوند، بر آنچه او برای ایران کرد چشم بستیم.
بیگمان آیندگان در مرور تاریخ ما، که درگذشتگان خواهیم بود، این پرسش را خواهند داشت که، ایرانیان را چه شد که خواستار مرگ مردی شدند که زندگی و همه توان خود را در راه خدمت، رفاه و سرافرازی آنان و ایران بکار برد و ورود کسی را به ایران گلباران کردند که از روز نخست رسیدن به قدرت، مرگ را جولانگاهی بخشید به وسعت ایران.
خواهند پرسید این قوم را چه شد که آن را دیو و این را فرشته خواندند؟
کم نیستند از نسل آمده پس از انقلاب نیز که پیش از به خاک رفتن ما، این پرسش را دارند و گاه از خود ما.
بیش از سه دهه از «وحشت بزرگ» حاکم بر ایران می‌گذرد و حدود سه دهه است که «محمدرضاشاه پهلوی» آنجا، بر خاک مهربان مصر، در آرامگاه خویش در گوشه‌ای از مسجد «الرفاعی» قاهره خفته است.
ما بد کردیم که او را به ترک سرزمینش ناگزیر کردیم و از رنجی که تا آخرین لحظة حیاتش از ویران شدن ایران در انقلاب اسلامی برد، شادمان شدیم.
ما به او بد کردیم.
اندیشیدن ما به نجات ایران، و بازساختن آن، روان او را شاد می‌کند.
ما بد کردیم  . سایت منبع
به اشتراک بگذارید:(کدنویسی این ابزارک)

Balatarin :: Donbaleh :: Azadegi :: Risheha :: Cloob :: Oyax :: Yahoo Buzz :: Reddit :: Digg :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Email To: :: Subscribe to Feed

۱۳۹۱ دی ۲۰, چهارشنبه

نیک آهنگ کوثــر اعـــدام بایــد گـــردد .


از شـهــرام همایــون .

هفته گذشته گزارشی از سوی پنتاگون ـ وزارت دفاع آمریکا ـ منتشر شد که طی آن به فعالیت 

وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی در درون و بیرون از ایران پرداخته و نکات مهمی در رابطه با عملکرد امنیتی این وزارت را برملا ساخته است.

حتی بدون انتشار این گزارش ، آنهایی که به هرحال، با رویدادهای ایران رو در رو بوده اند به سادگی می توانسته اند، و می 

توانند حضور پررنگجمهوری اسلامی را در متن اپوزیسیون ملاحظه و مشاهده کنند.

برای روشن شدن نشانه های این حضور لازم به کنکاش بسیار و تحقیق گسترده ای هم نیست حتی در سطح نیز این 

حضور چنان پررنگ است که تلؤلؤ نور آن کافی است تا چشم انسان را از تماشای سیاهی پیرامون، آنچنان از کار بیاندازند 

که جز نوری آزار دهنده، هیچ نبیند. برای مثال جریان ها یا شخصیت های حقیقی که درتقابل با جمهوری اسلامی هستند 

را در نظر بگیرید. این گروه ها، یا افراد بیش از آن که از سوی جمهوری اسلامی تحت فشار قرار بگیرند، از سوی سایر 

نیروهای مخالف جمهوری اسلامی به ستیز کشانده می شوند. در حقیقت تز وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی را می توان 

در این جمله خلاصه کرد: «سرکوب نیروهای مخالف جمهوری اسلامی به دست مخالفین جمهوری اسلامی »! این که 

جمهوری اسلامی چگونه توانسته به این موفقیت دست یابد در گزارش پنتاگون به خوبی پاسخ داده شده است.

«وزارت اطلاعات بیش از 30 هزار پرسنل دارد که بسیاری از آنها در عملیات مخفی شرکت دارند که در جای جای جهان 

انجام می گیرد». 

وزارت دفاع آمریکا، در این گزارش 64 صفحه ای اذعان دارد که: فعالیت وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی در کشورهای آمریکای لاتین، موجب شگفتی و نگرانی مسئولان دولت آمریکاست. 

پژوهش اخیر پنتاگون به 17 ایرانی اشاره کرده که بین دسامبر 1979 و مه 1996 خارج از ایران ترور شده اند. همه ی این 

هفده نفر، مخالف جمهوری اسلامی بوده اند.

ملاحظه کنید که پنتاگون در عین حال که می گوید ترورها در سال 1996 به پایان رسیده است اما ضمناً می گوید که امروز از 

فعالیت اطلاعاتی و امنیتی جمهوری اسلامی، نگران است! چرا...؟ آیا جز این است که بعد از آبروریزی های مربوط به ترور 

شخصیت ها، جمهوری تکنیک کار خود را تغییر داده و به جای ترور فیزیکی به «ترور شخصیتی» دست می زند، آنجا که می 

گوید: «وزارت اطلاعات ایران مأموران مخفی بسیاری دارد و در حیطه جاسوسی به شدت فعال است و این کار را از راه نفوذ 

سازمان دهی شده به مجامع و محافل ایرانیان ساکن خارج از کشور انجام می دهد، همچنین از طریق ایجاد نهادهایی که 

مدعی کمک به پناهندگان ایرانی تبار است!»

در همین گزارش به شاخه ی «نفاق» افکنانه وزارت اطلاعات اشاره شده و می گوید: «این شاخه از وزارت اطلاعات وظیفه 

دارد تا اخبار دروغ و دستکاری شده را در راستای اهداف خویش تنظیم و منتشر نماید».

با در نظر گرفتن این اطلاعات ، نگاهی بیندازید به فعالیت مخالفان جمهوری اسلامی در خارج از کشور.

به عنوان مثال، آیا حجم مخالفت با شاهزاده رضا پهلوی ، که به هر روی نمادی از بخش قابل توجهی از مخالفان جمهوری 

اسلامی است بیشتر از سوی مخالفان جمهوری اسلامی! انجام می شود یا خود جمهوری اسلامی.

آیا سازمان مجاهدین خلق بیشتر از سوی مخالفان جمهوری اسلامی مورد توهین و افترا و سرزنش قرار می گیرند و یا 

مستقیماً از سوی خود جمهوری اسلامی؟

این دو نمونه را فقط به عنوان نمونه ذکر کردم در سایر موارد هم درست چنین است، به طوری که هر مخالف جمهوری 

اسلامی ابتدا و بیشتر باید نیرو و انرژی خود را صرف مقابله با سایر نیروهای مخالف جمهوری اسلامی کند تا خود جمهوری 

اسلامی.

این مقدمه نسبتاً طولانی را گفتم تا برسم به یک حادثه ، حادثه انتشار فایل های صوتی مکالمه «نیک آهنگ کوثر» با 

مهدی هاشمی. این ماجرا را در کل نگاه کنید. نیک آهنگ به عنوان یک شخصیت مخالف جمهوری اسلامی در یک ماجرای 

قضایی، متن مکالمات خود را با مهدی هاشمی ـ به درخواست وکلای خود هاشمی ـ در اختیار آنان قرار داده است، بعدها 

به هر شکل این نوارها منتشر شده است. اما این روزها ملاحظه می کنید که ظاهراً مجرم اصلی نیک آهنگ خان است. 

اصلاً مهدی هاشمی که بوده ؟ چه گفته؟ و چرا اصلاً فراموش شد، فراموش که نه صدها وکیل مدافع دلسوز اخلاق جامعه 

یافته است و اصل ماجرا آنچنان ماهرانه تحت الشعاع قرار گرفته که منجر به آزادی مهدی خان هاشمی هم شده است.

نیک آهنگ کوثر، همان کاری را کرد که نوع شدیدترش را آن دو خبرنگار در ماجرای نیکسون کرده بودند و منجر به استعفای 

پرزیدنت آمریکا شد و هیچکس هم، حتی طرفداران نیکسون، خبرنگاران را محکوم نکردند که عمل غیراخلاقی انجام داده اید! 

اما ظاهراً در جمع ما ایرانی ها، و پس از برملا شدن نقش فرزند قدرتمندترین شخصیت جمهوری اسلامی در ماجراهای 

خارج از کشور این فاش کننده ی جرائم است که باید محکوم شود به طوری که پس از این هیچ کس، تحت هیچ شرایطی 

جرأت نکند تا مدرکی را در جهت محکومیت جمهوری اسلامی، در جامعه ارائه کند. 

نیک آهنگ نه به دفاع من احتیاج دارد و نه من چنین قصدی دارم اما وظیفه ی ما به نظر این بنده ـ قبل از محاکمه نیک آهنگ 

ـ پرداختن به محتویات این نوارهاست. چند مقاله در جهت خوب یا بد بودن کار نیک آهنگ خوانده اید و چند اظهار نظر در 

رابطه با اظهارات مهدی هاشمی!

ملاحظه می فرمایید که آن 30 هزار نیرو به چه خوبی مشغول فعالیت است به طوری که مسئولان امنیتی آمریکا را نگران 

کرده اما ما ظاهراً همچنان نگران سقوط ارزش های اخلاقی روزنامه نگاری هستیم. تا جایی که به جای آن که از خود 

بپرسیم آن آقازاده که بوده، چه کرده، با چه کسانی ارتباط داشته، چه کسانی را حمایت کرده، چرا به قول همین نیک آهنگ 

می خواسته یک سایت فعال را خریداری کند و آیا کسی که چنین قصدی داشته در مورد سایر رسانه ها و شخصیت های 

رسانه ای اقدام مشابهی انجام داده یا خیر؟ مشغول محاکمه یک روزنامه نگار به خاطر انتشار مکالماتی هستیم که تازه 

مستقیماً از سوی خود او نیز انجام نشده است و طبیعی است که باید انتظار داشته باشیم به جای برخورد با جمهوری 

اسلامی، از سوی مخالفان جمهوری اسلامی به زودی فریاد برآورده شود که: «نیک آهنگ کوثر اعدام باید گردد»!
به اشتراک بگذارید:(کدنویسی این ابزارک)

Balatarin :: Donbaleh :: Azadegi :: Risheha :: Cloob :: Oyax :: Yahoo Buzz :: Reddit :: Digg :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Email To: :: Subscribe to Feed

۱۳۹۱ دی ۱۵, جمعه

پاسخ زنده یاد علی اکبر دهخدا به دعوت رئیس اطلاعات سفارت آمریکا برای مصاحبه با صدای آمریکا در سال 1332 .



جناب آقای سی. ادوارد. ولز،
رئيس اداره اطلاعات سفارت کبرای آمريک

نامه مورخه 19 ديماه 1332 جنابعالی رسيد و از اينکه اين ناچيز را لايق شمرده ايد که در بخش فارسی صدای آمريکا از نيويورک، شرح حال مرا انتشار بدهيد متشکرم .

شرح حال من و امثال مرا در جرايد ايران و راديوهای ايران و بعض از دول خارجه، مکرر گفته اند. اگر به انگليسی اين کار می شد، تا حدی مفيد بود؛ برای اينکه ممالک متحده آمريکا، مردم ايران را بشناسند. ولی به فارسی، تکرار مکررات خواهد بود، و به عقيده من نتيجه ندارد ...
و چون اجازه داده ايد که نظريات خود را دراين باره بگويم واگرخوب بود، حسن استقبال خواهيد کرد، اين است که زحمت می دهم : 

بهتر اين است که اداره اطلاعات سفارت کبرای آمريکا به زبان انگليسی، اشخاصی را که لايق می داند، معرفی کند و بهتر از آن اين است که در صدای آمريکا به زبان انگليسی برای مردم ممالک متحده شرح داده شود که در آسيا مملکتی به اسم ايران هست که در خانه های روستاها و قصبات آنجا، در و صندوقهای آنها قفل ندارد، و در آن خانه ها و صندوقها طلا و جواهرات هم هست، و هر صبح مردم قريه، از زن و مرد به صحرا می روند و مشغول زراعت می شوند، و هيچ وقت نشده است وقتی که به خانه برگردند، چيزی از اموال آنان به سرقت رفته باشد ... 
يا يک شتردار ايرانی که دو شتر دارد و جای او معلوم نيست که در کدام قسمت مملکت است، به بازار ايران می آيد و در ازای«پنج دلار» دو بار زعفران يا ابريشم برای صد فرسخ راه حمل می کند و نصف کرايه را در مبداء و نصف ديگر آن را در مقصد دريافت می دارد، و هميشه اين نوع مال التجاره ها سالم به مقصد می رسد. 

و نيز دو تاجر ايرانی، صبح شفاهاً با يکديگر معامله می کنند و در حدود چند ميليون، و عصر خريدار که هنوز نه پول داده است و نه مبيع آن را گرفته است، چند صد هزار تومان ضرر می کند، معهذا هيچ وقت آن معامله را فسخ نمی کند و آن ضرر را متحمل می شود.

اينهاست که شما می توانید به ملت خودتان اطلاعات بدهيد، تا آنها بدانند در اينجا به طوری که انگليسی ها ايران را معرفی کرده اند، يک مشت آدمخوار زندگی نمی کنند ...
در خاتمه با تشکر از لطف شما احترامات خود را تقديم می دارد. 
علی اکبر دهخدا .  
 
 
به اشتراک بگذارید:(کدنویسی این ابزارک)

Balatarin :: Donbaleh :: Azadegi :: Risheha :: Cloob :: Oyax :: Yahoo Buzz :: Reddit :: Digg :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Email To: :: Subscribe to Feed